در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
غزل 403 سعدی با مطلع " در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم " از دیوان اشعار ایشان است.
ویژگی که در آثار سعدی بیشتر شهرت یافته است، "سهل و ممتنع" بودن است. این صفت به این معنی است که اشعار و متون آثار سعدی در نظر اول "سهل" و ساده به نظر می رسند و کلمات سخت ندارد. در طول زمان، همه ی خوانندگان به راحتی با این آثار ارتباط برقرار کرده اند. اما آثار سعدی از جنبه ی دیگری، "ممتنع" هستند و کلمه ی "ممتنع" در این جا یعنی دشوار و غیرقابل دسترس. وقتی گفته می شود شعر سعدی "سهل و ممتنع" است یعنی در نگاه اول، هر کسی آثار او را به راحتی می فهمد ولی وقتی می خواهد همانند او سخن بگوید می فهمد که این کار سخت و دشوار و هدفی دست نیافتنی است. نکات دستوری در آثار سعدی به صحیح ترین شکل ممکن رعایت شده است. عنصر وزن و موسیقی، منجر به از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی شود و سعدی به ظریف ترین و طبیعی ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده ی این کار برمی آید. ایجاز[1] و دوری از عبارت پردازی های بیهوده ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر ندارد بلکه از زیبایی کلام نیز می کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه ای دارد. از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق های ظریف تخیلی و تغزلی می شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می کند. در شعر سعدی هیچ کلمه ای بدون دلیل اضافه یا کم نمی شود.]1[
سعدی در شیراز زاده شد. وی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات دانش را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به ویژه حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز سعدی راکه هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت برآن داشت شیراز را ترک نماید. سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسه نظامیه بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی[2] بیشترین تأثیر را پذیرفت. غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی[3] بوده است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی، اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده است. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد[4]، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد. سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابو عبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی[5] بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان در چهارم صفر سال ۶۵۶ قمری به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکر بن سعد بن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام ابوبکر سعد کرد. هنوز یک سال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را به نام ولیعهد سعد بن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید: "هنوز از گلستان بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد."
سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد[6]؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار[7] بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفته است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و پارهای مطایبات[8] است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد.ختلاف نظر در تاریخ تولد و فوت
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچه گلستان است با شروع "یک شب تأمل ایام گذشته میکردم" که براساس بیت "ای که پنجاه رفت و در خوابی" و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه ساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقاله "نکاتی در سرگذشت سعدی"، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان با شروع سالی "محمد خوارزمشاه، رحمتالله علیه، با ختاب رای مصلحتی صلح اختیار کرد" که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت "بیا ای که عمرت به هفتاد رفت" از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان[9] این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد "حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است". محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد[10] ، کاملا این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل "حدیث نفس" نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچ یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.]2[
- بوستان: منظومهای است حاوی حکایات اخلاقی.
- گلستان: به نثر مسجع.
- دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره به فارسی و چندین قصیده و غزل عربی.
- مواعظ: کتابی است چون دیوان اشعار شامل :
صاحبیه؛ مجموعه چند قطعه فارسی و عربی است که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
قصاید سعدی ؛ قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
مراثی سعدی؛ قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
مفردات سعدی؛ مفردات سعدی شامل مفردات و در رابطه با پند و اخلاق است.
- رسائل نثر شامل : کتاب نصیحةالملوک؛ رساله در عقل و عشق؛ الجواب؛ در تربیت یکی از ملوک گوید؛ مجالس پنجگانه
- هزلیات سعدی[11]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم[12]
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
سبک هنری
قالب این شعر غزل است و به سبک عراقی سروده شده است. واژه عربی غزل در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقی کردن، و عشقبازی است. در اصطلاح ادبیّات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع یکم و مصراعهای زوج هم قافیهاند و حد معمول آن به طور میانگین ۵ تا ۱۲ بیت است. از آن روی که این گونه شعر بیشتر دربردارنده سخنان عاشقانه بودهاست، شاعران فارسی آن را غزل نام کردهاند؛ ولی به مرور و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دلآویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن به درآمد، و با اخلاق و عرفان در هم آمیخت.]3[ سبک عراقی به سبکی از شعر پارسی گفته میشود که از اواخر قرن ششم تا قرن نهم هجری رواج و ادامه داشته است. نام این سبک از عراق عجم گرفته شدهاست، امّا رواج این سبک محدود به سرزمین عراق عجم نبود و در نواحی دیگر نیز رواج داشت. اساس سبک عراقی همان سبک خراسانی است با این تفاوت که در آن واژههای عربی فراوانتر شده و نیز به دلیل جابهجایی مراکز قدرت و گسترش علوم در حوزههای آموزش علمی و فرهنگی شهرهای مختلف ایران، واژههای علمی و حکمی و فلسفی و دینی و نجوم و پزشکی در آثار شاعران وارد شده و رنگ و زنگ یا جلوه ی خود را به شعر شاعران سبک عراقی بخشیده است. در این سبک، قصیده بیشتر جای خود را به غزل، و سادگی و روانی و استحکام جای خود را به لطافت و کثرت تشبیهات و تعبیرات و کنایات زیبا و تازه و در عین حال دقیق و باریک داد و واژههای عربی نیز فزونی گرفت. عشق و عرفان و اخلاق از درونمایههای رایج در این سبک است.]4[
مفهوم کلی اثر
مفهوم اصلی این غزل "عشق" است و سعدی عاشق است. معشوقی دارد که وصل به او محال به نظر میرسد اما امیدش را برای دیدار یار از دست نمی دهد. سعدی از هر راهی برای دیدار استفاده می کند حتی اگر خاک کوی یار شود. او در لحظهی مرگ و حتی بعد از آن در روز رستاخیز هم از عاشقی دست بر نمی دارد و وفادار می ماند. وفاداری او به معشوقش در بی اعتنایی به زیبارویان و نعمت های بهشتی نمایان است. در این غزل سعدی به وصل معشوق نمی رسد اما هیچ گاه امیدش را از دست نمی دهد و همواره در پی اوست.[13]
مفهوم ابیات
"در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم"
سعدی میگوید تا آخرین نفس از زنده ماندنم و در دم مرگ، تا آخرین لحظه ای که جان در بدن دارم همچنان آرزوی وصل و دیدار تو را دارم، حتی وقتی که جان میدهم به این امید است که پس از مرگم به خاک کویی که تو از آن می گذری تبدیل شوم.
عاشق تا آخرین لحظات زندگی اش هنوز آرزوی وصل دارد اما مجبور است جان دهد چون مرگ و زندگی دست خودش نیست اما عاشقی دست خودش است پس حالا که به اجبار باید از این دنیا بگذرد از عشقش نمیگذرد و این آرزو و امید را همچنان دارد، به همین خاطر است که آرزو می کند پس از مرگ و دفن شدن به خاک تبدیل شود، غباری شود و به کویی که معشوقش از آن عبور می کند برود و به این صورت هم که شده به دیدار یارش نائل آید.
"به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم"
روز قیامت به امید صحبت با توست که بر میخیزم و در جستجوی تو خواهم بود.
موعد قیامت فرا می رسد، عاشق که در بیت قبلی با خاک کوی یار شدن ، به دیدار معشوقش رفته بود حالا که دوباره زنده شده همچنان امید دیدار و صحبت با معشوقش را دارد و در روز رستاخیز هم به دنبال معشوقش می گردد تا او را بیابد.امید دیدار یار باعث دوباره زنده شدن او شده است و چون در پی دیدارش است از مرگ برمی خیزد. یعنی عاشق به فرمان سور اسرافیل نیست! این عشق است که به او فرمان برخواستن از مرگ را می دهد.
"به مجمعی که در آیند شاهان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم"
در روز قیامت که همه ی زیبا رویان جهان و فرشتگان جمع هستند، من هیچ توجهی به آنان نخواهم داشت و همچنان به تو وفادارم و چشمم به دنبال تو می گردد. من بنده و غلام روی تو می باشم یعنی هیچ زیبایی برای من به اندازه ی زیبایی روی تو نیست.
فرشتگان زیبا رو در بهشت هستند پس می توان گفت که این عاشق خود به بهشت می رود که در آنجا به زیبایی فرشتگان بی توجه است و فقط به دنبال معشوق خویش می گردد.
" به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم "
عاشق می گوید اگر ماندن من در گور بسیار طولانی هم شود باز هم پس از مرگ به دنبال بوی موی تو هستم.
در اینجا عاشق اوج وفاداری اش به معشوق را بیان می کند و می گوید اگر در گور سال های سال هم در خواب مرگ باشم باز آسوده ام چون آرزوی وصل تو را همیشه خواهم داشت و به دنبال آن هستم.
"حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم"
عاشق خود بهشتی است و به نعمت های بهشتی بی توجه است ، شرح و وصف آنجا را نمی گوید و از زیبایی آن لذت نمی برد چون حتی گل های بهشتی را هم بو نمی کند، به دنبال زیبارویان و حوریان بهشتی نیست و به آنها هم بی توجه است و با شتاب به دنبال معشوقش می گردد.
گویا بهشت برای عاشق جایی است که معشوق در آنجاست و بدون معشوق در هیچ جا قرار ندارد.
" میبهشت ننوشم ز جام ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم"
عاشق به شراب بهشتی از دست ساقی بی توجه است و می گوید من آنقدر از بوی تو مست هستم که دیگر نیازی به این شراب ندارم.
با توجه به معنی شراب و ساقی که "می" در ادبیّات عرفانی معرفت و عشق است و "ساقی" هم در ادبیّات عرفانی نماد پیر و عارف و انسان پاک است می توان گفت این عاشق به حدی از معرفت رسیده است که دیگر نیازی به اضافه کردنش ندارد. او این معرفت را از عشق به معشوقش به دست آورده و مستی او از بوی عاشق او را به این شناخت رسانده است.
" هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
اگر خلاف کنم سعدیا بسوی تو باشم "
هر سختی و مشکل با وجود عشق تو قابل تحمل است و این عشق توست که سختی ها را به آسانی تبدیل می کند، اگر من خلاف آن چیزی که تو ( معشوقم) می خواهی عمل کنم این خودخواهی و خودبینی من است.
کلمات، قافیه و وزن شعر
وزن این غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
- در آن نفس که بمیرم: کنایه از دم مرگ.
- نفس: مجاز از لحظات است.
- سر زخاک برآوردن: کنایه از دوباره زنده شدن ، بیت به رستاخیز و زنده شدن مردگان اشاره دارد.
- سر: مجاز از کل وجود.
- شاهد : زیبا رو.
- شاهدان دو عالم : زیبا رویان دنیا و فرشتگان عالم ملکوت و حوریان بهشتی .
- مجمع: انجمن ، محل گردهم آیی در این جا منظور قیامت و صحرای محشر است . مفهوم بیت بیان نهایت وفاداری است.
- روی: مجاز از کل وجود.
- حدیث گفتن: کنایه از سخن گفتن.
- روضه: باغ بهشت.
- حور: زن سیاه چشم بهشتی.
- نبویم ،ایهام دارد:1- بو نمی کنم 2- آرزو نمی کنم
- افسون: وِرد و دعایی که مانع آفت و چشم زخم گردد و به مجاز معنای مکر و حیله و تزویر.
- خوابگاه عدم : گور
- به خود: به اختیار خود، به میل و رضای خود.
- رضوان: بهشت، جنّت، فرشتهی موکّل بر بهشت (فردوس)، دربان و نگهبان جنّت
- ساقی رضوان : ساقی بهشت [14]
- سعدیا: ای سعدی، بیت تخلّص است.
- بادیه: بیابان ، در این جا استعاده از دشواری های راه عشق است .
- خلاف کنم: جز این باوری داشته باشم ، کاری غیر از این کنم .
- به سوی خود باشم: خود خواه و خودبین باشم.
- هزار:لفظ بیان کثرت
- "هزار بادیه سهل است" : کنایه از تحمل رنج ها و سختی ها.
- این غزل هفت بیتی یکی از غزل های معروف سعدی است و به راستی نمیتوان بخشی از آنرا جدا کرد، تو گویی قرار بر تکه تکه کردن شاخه گلی باشد.
امتیاز کلی داده شده توسط انجمن به این اثر : 5.0
این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند. بدیهی است ایراداتی به این نتایج وارد است که از شما خواننده عزیز و بزرگوار این خواهش را داریم که هرگونه بازخورد، انتقاد و یا پیشنهاد خود را به ایمیل انجمن به آدرس shandan.artcommunity@gmail.com ارسال فرمایید. همچنین در وبلاگ ها، صفحات فیس بوک و گوگل پلاس زیر نیز میتوانید ما را دنبال کنید:
- https://www.facebook.com/ShandanArtCommunity
- https://plus.google.com/109993633990708263320/posts
- http://shandan.mihanblog.com/
اسامی اعضای اصلی گروه شعر انجمن: زینب جمهور، محمدکریم حردانی اصل
اسامی اعضای افتخاری گروه شعر انجمن: مریم پورعباس، محمدرضا حردانی اصل، شیدا منصوری زاده، نازنین نخعی زاده
دبیر انجمن: محمدکریم حردانی اصل
]1[ http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=7283
]2[ http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C
]3[ http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D8%B2%D9%84
]4[ ttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A8%DA%A9_%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB
[1] خلاصه گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی
[2] سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد
[3] سال درگذشت ۶۳۶ قمری
[4]موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸
[5] سال های ۶۲۳-۶۵۸ قمری
[6] این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید
[7] ادرار به فتح الف به معنی سرا یا حجره است
[8] مزاح ها، شوخی ها، هزل ها
[9] از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ "سعدی و سهروردی" و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی
[10] موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲
[11] بخش بسیار کوچکی از دیوان سعدی را، خبیثات و مجالس الهزل تشکیل میدهد. این بخش همان چیزی است که به هزلیات سعدی معروف است. خود سعدی در مقدمه چند سطری این بخش گفته است: الهزل فی الکلام، کالملح فی الطعام ]2[
گروهی معتقدند هزلیات و مضاحک از سعدی نیست. ایرج پزشکزاد در کتاب خود موسوم به طنز فاخر مینویسد: "سعدی که ما میشناسیم، البته اگر بخواهد، در گفته خود پرده حجب و حیا را از روی واقعیتهای عشق زمینی پس بزند. ولی مسلّماً کسی نیست که کلام خود را به آلودگیهای تنفرانگیز بکشاند.
[12] "به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم / به خواب عافیت آن گه به بوی موی تو باشم"
[13] مفهوم اساسی این غزل عشق است حال این عشق چه عشق به خداوند باشد و چه عشق زمینی. اگر معشوق را خداوند در نظر بگیریم شعر عرفانی است و اگر معشوق زمینی باشد شعر عاشقانه خواهد بود.
[14] ساقی رضوان به اعتقاد شیعیان ساقی بهشت ، علی (ع) است. اما احتمالا اشاره سعدی به آن بزرگوار نبوده است. نیاز به تحقیق و پژوهش دارد که بدانیم از چه زمانی شیعه این اعتقاد را پیدا کرده است و همچنین اینکه آیا شیخ اجل اهل سنت بوده یا شیعه، زیرا مذهب شیعه در ایران سه قرن بعد از وفات ایشان رسمیت پیدا کرده است.
نتیجه نقد و بررسی انجام شده انجمن را با کیفیتی مناسب می توانید از لینک زیر دانلود فرمایید:
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما درمیان بگذارید.
شاندن